هر در که ز بحر اشکم افتد به کنار


هر در که ز بحر اشکم افتد به کنار

هر در که ز بحر اشکم افتد به کنار


هر در که ز بحر اشکم افتد به کنار

در رشتهٔ جان خود کشم گوهروار
در رشتهٔ جان خود کشم گوهروار
در رشتهٔ جان خود کشم گوهروار
در رشتهٔ جان خود کشم گوهروار
گیرم به کفش چو سبحه در فرقت یار
گیرم به کفش چو سبحه در فرقت یار
گیرم به کفش چو سبحه در فرقت یار
گیرم به کفش چو سبحه در فرقت یار
یعنی که نمی زنم نفس جز بشمار
یعنی که نمی زنم نفس جز بشمار
یعنی که نمی زنم نفس جز بشمار
یعنی که نمی زنم نفس جز بشمار